پرهامپرهام، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 5 روز سن داره
عروسی  بابا و مامانعروسی بابا و مامان، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 4 روز سن داره
مامان سحر مامان سحر ، تا این لحظه: 37 سال و 2 ماه و 27 روز سن داره
بابا آرشبابا آرش، تا این لحظه: 38 سال و 1 ماه و 29 روز سن داره
عقد بابا و مامانعقد بابا و مامان، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 12 روز سن داره
ساخت وب سایت پرهامساخت وب سایت پرهام، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 27 روز سن داره

پرهام دنیای سحر و آرش

پرهام دنیای منی

عكسهاي آخر 16 ماهگي

تو اين عكس ساعت 12 شب با عمه اينا رفته بوديم پارك . وقتي ميخواي گوشي ماماني يا بابايي ورداري  اول مي خندي  و بعد ورمي داريش و در مي ري .  ديروز رفتم كانون فرهنگي حجاب واست برج مكعب ،بادكنك ، ليوان ني دار، پو بادكنكي خريدم . تو هم از برج مكعبي خوشت اومد و همش باهاش بازي مي كردي وقتي ميخواستم جمعش كنم گريه مي كردي .   ...
28 مرداد 1393

اواخر 16ماهگي پرهام و خاطرات مهد

سلام ماماني اين مطلبو كه مي نويسم شما 8 روز ديگه وارد 17 ماهگي مي شي جديدا كارهاي جيگيل مامان خيلي باحال شده و بامزه .مثلا گوشي تلفن و موبايل ور مي داري كلي حرف مي زني و قبل اينكه غذاي بخوري مي پرسي اين چيه بعد مي خوري ، يه آهنگي شادي بشنوي شروع به رقصيدن مي كني ، مي گم ماماني رو بوس كن بوس نمي كني فقط صورتت به صورت ماماني مي چسبوني ، هر كليد رو ببيني مي ري به طرف در ورودي مي خواي بازي كني بري بيرون ، ميگم پرهام بريم ددر زودتر از همه جلوي دري ، باباي يا من لباس عوض مي كنيم و لباس بيرون مي پوشم جلوتر از همه جلوي دري ،‌اگه چيزي به نفعت نباشه هرچي بهت بگن گوش نميكني ولي چيزي به نفعت باشه فوري خودتو لوس مي كني. مربي (خ سلطاني ) مهدت اون ...
26 مرداد 1393

عكسهاي 16 ماهگي پرهام

ماماني هر وقت نماز مي خونه تو جلو تر از ماماني ميري مي خواي چادر سر كني . اين عكست خيلي باحال افتاد همه جا تار افتاد الا عكس تو كه واضح افتاد كار هنري منه ديگه قربون او اب خوردنت بشم عشقم عشق وسايل اشپزخونه و اصلا با اسباب بازيهات بازي نمي كني ...
18 مرداد 1393

16 ماهگي پرهام ، اثاث كشي ، دراوردن دندان 13 ،14، 15و 16

سلام ماماني اين مطلبو واست مي نويسم 7 روز از 16 ماهگيت مي گذره چون تو اين مدت اثاث كشي داشتيم و نتونستم برم اداره بخاطر همين نتونستم وبت رو بروز كنم . هفته پيش پسرعمو مامان بزرگ فوت كردند و چهارشنبه 1 مرداد مرخصي گرفتم رفتيم شمال و بعد از 2 روز برگشتيم چون فرداش اثاث كشي داشتيم فرداش يعني شنبه از صبح تا  ساعت 2 شب فقط اثاث رو ريختيم تو خونه جديده كه شما اون روز پيش خاله منصوره بودي تا دو شب . دو روزه كار خونه را با خاله جون آزاده و منصوره انجام داديم كه اون روز بردمت مهد چون خيلي اذيت مي كردي و به من مي چسبيدي .خدا رو شكر كارمون دو روزه انجام شد و دو روزه تعطيلات عيد فطر رو استراحت كرديم و خبرجديد اينكه دندوناي 13 و 14 (دندوناي بالا - ...
11 مرداد 1393
1